«هیدئو کوجیما» نامی که وقتی به عنوان خالق یک بازی روی عنوان آن دیدید، باید بدانید که با یک داستان ساده قابل هضم روبه رو نیستید. وقتی کوجیما از کونامی خارج شد، برخی گمان کردند که دیگر خلق آثار شگفت انگیز نظیر فرانچایز Metal Gear Solid رقم نمی خورد. اما او با معرفی استودیوی خود، یعنی «کوجیما پروداکشنز»، یک بازی جدید برای PS4 معرفی کرد که شبیه به هیچ کدام از بازی هایی که تاکنون منتشر شده بود نبود و همه را به شگفتی وا داشت، این بازی نامی نبود به جز Death Stranding که ترجمه آن «رشته مرگ» است.
داستان این بازی آنقدر پیچیدگی دارد که هر گیمری آن را بازی کرده حداقل یک بار در گوگل در رابطه با آن سرچ کرده است. البته عجیب نیست چرا که از کوجیما چیزی غیر از این انتظار نمی رود. بعد از مدت ها حرف و حدیث بالاخره جدید ترین ساخته کوجیما برای پلی استیشن 4 عرضه شد. از پیچیدگی داستان این بازی همین بس که برخی گیمر ها عنوان کردند علی رغم گیم پلی بی نظیر بعد از مدتی داستان بازی برایشان غیرقابل فهم و خسته کننده شده است. در ادامه این متن قصد داریم این داستان پیچیده را برایتان مو شکافی کنیم. پیشاپیش به شما هشدار دهیم اگر این بازی را تجربه نکرده اید، خواندن این متن را متوقف کنید، چرا که سیر تا پیاز آن را خواهید فهمید و مزه بازی برایتان کمرنگ می شود.
پیشنیاز: آشنایی با «سم پورتر بریجز»
سم پورتر بریجز شخصیت اصلی بازی است که نورمن ریداس نقش آن را بازی کرده است. این بازیگر سابقه بازی در سریال معروف واکینگ دد را نیز دارد. این اسم سه بخشی اما بی معنی نیست. سم نام اوست، پورتر به افرادی می گویند که باید یک محموله را حمل کنند و بریجز نام سازمانی است که سم برای آن کار می کند. بنابراین در میابیم، سم یک مامور تحویل است که برای سازمان بریجز محموله جابه جا می کند. سازمان بریجز سعی بر این دارد که چیزی به نام شهر های متحده آمریکا که اختصار انگلیسی آن UCA است بپردازد.

سم پورتر بریجز
در مقدمه بازی یک پدیده به نام TimeFall معرفی می شود. باران تایم فال به هر چیزی برخورد کند، روند توسعه آن را تسریع می کند. در آغاز بازی سم را مشاهده می کنید که با یک موتور پیشرفته به نام Reverse Tricycle با سرعت زیاد حرکت می کند که ناگهان یک زن مرموز سر راه او سبز می شود و او به همین علت دچار سانحه می شود و به زمین می افتد. وی برای فرار از باران تایم فال، درون یک غار کوچک پناه می گیرد.
در درون غار سم با یک «بیتی» روبه رو می شود BT در زبان انگلیسی مخفف دو کلمه Beached thing است. این اسم ظاهرا در بازی به موجوداتی گفته می شود که مثل روح در دنیای زندگان حاضر می شوند و ذاتا متعلق به دنیای پس از مرگ هستند. این موجودات به خاطر پدیده Death Stranding توانایی حضور در این دنیا را پیدا کرده اند و پیش از آن در دنیا نبوده اند. سم در غار همچنین با همان زن مرموز که علت زمین خوردن وی بود ملاقات کرد. این زن مرموز درباره آن که این ها چه هستند و در ادامه چه کاری باید انجام دهد با سم گفت و گو کرد و پیش از رفتن چند بار وی را با نام سم پورتر بریجز صدا زد. بعد از این گفت و گو سم می خوابد و بعد از بند آمدن باران تایم فال تحویل محموله را از سر می گیرد.
بعد از این که سم محموله را تحویل می دهد، به تیم Corpse Disposal ملحق می شود. این گروه موظفند پیش از این که جسد انسان به حالت نکروسیس ورود پیدا کند و به بی تی تبدیل شود آن را بسوزانند. وقتی سم به این گروه ملحق می شود، آن ها وظیفه دارند یک جسد را بعد از عبور از قلمرو بی تی بسوزانند. سم، دارای فوبیای لمس از سوی دیگران است. به همین علت است که هنگام آشنایی با اعضای این گروه از دست دادن با آن ها خودداری می کند.
تیم کورپس دیسپوزال تلاشش را می کند که وضع بد جوی را پشت سر بگذارد و دو عضو دیگر گروه طی یک حمله بی تی ها کشته ممی شوند. سم از این حمله نجات میابد و همراه با یک بیبی بریج فرار می کند. Bridge Baby به بچه هایی گفته می شود که توسط سازمان بریجز برای شناسایی بی تی ها مورد استفاده قرار می گیرد. وی شاهد یک پدیده به نام ویداوت (voidout) است. این پدیده یک انفجار بزرگ در آن محل بود که یک گودال بزرگ را ایجاد کرد. پدیده ویداوت زمانی رخ می دهد که انسان ها توسط بی تی ها خورده شوند.
بی تی ها توانایی مشاهده انسان ها را ندارند، تنها با استفاده از قوه شنوایی می توانند آن ها را پیدا کنند. به همین علت است که در بازی وقتی بی تی ها از کنار افراد رد می شوند، آن ها دهان و بینی خود را می گیرند، چون بی تی ها حتی با شنیدن صدای نفس کشیدن می توانند به سمت آن ها بروند. بی تی های بازی دث استندینگ دو نوع است، یکی گیزر که کوچکترند و به دنبال شکار افراد هستند. یکی کچر که بزرگ هستند و افراد شکار شده توسط گیزر ها را می خورند و پدیده ویداوت را به وقوع می پیوندانند!!!
بعد از این که سم، شاهد واقعه ویداوت است، اتفاقات عجیبی برای وی رخ می دهد. چشم خود را باز می کند و صدای یک نوزاد را می شنود، سم او را در آغوش می گیرد ولی نوزاد تبدیل به بی تی می شود و از سم فاصله می گیرد. سم خود را در یک ساحل می بیند و زنی در حال آواز خواندن را که به سمت آب می رود، سم به دنبال او حرکت می کند که ناگهان به آب می افتد و در حین غرق شدن خاطراتی از پیش چشمش می گذرد. نهایتا سم به هوش می آید و گودال ناشی از پدیده ویداوت را تماشا می کند.
مرحله اول: Bridget strand
سم با ددمن (Deadman) دیدار کرد که گویی از اعضای تشکیلات بریجز است ملاقات می کند و از توسط وی از خساراتی که ویداوت به بار آورده خبردار می شود. ددمن از سم می خواهد که یک سری تجهیزات پزشکی را به محل استقرار رییس جمهور ببرد. نام این مکان بریجت استرند است که مکانی در نزدیکی پایتخت شهر های متحده آمریکا یعنی نات سیتی است. سم خواسته ددمن را با اکراه می پذیرد و به ملاقات شخصی می رود که برایش همچون مادر بود.
وقتی سم ماموریت را انجام می دهد، بریجت از او درخواست می کند که در بازسازی آمریکا به او کمک کند. بعد از این که سم از این کار امتناع می کند یک صحنه ناراحت کننده پیش می آید. آن هم این که بریجت در حالی که به سم می گوید در سال منتظر اوست می میرد. بعد از این که بریجت می میرد، سم به یک عکس نگاه می کند، در عکس سه نفر حضور دارند، همسر سم، بریجت و سم. همسر سم لوسی نام دارد که قبل از ازدواج با او، به وی کمک می کرد تا فوبیای لمس شدن خود را درمان کند. لوسی بر اثر حوادثی خودکشی می کند، همین موضوع سبب شده بود که سم سازمان بریجز را ترک کرده و به عنوان مامور انتقال مستقل به فعالیت خود ادامه دهد.
دای هاردمن، رییس سازمان بریجز از ددمن می خواهد که مرگ بریجت را مخفی نگه دارد و وظیفه سوزاندن جسد وی را به عهده سم بگذارد تا بریجت به حالت نکروسیس وارد نشود. سم برای این کار از بیبی یونیت یا بریج بی بی که پیش تر در اختیار گرفته بود استفاده می کند تا جسد را به یک کارخانه متروکه بیرون شهر ببرد و او را بسوزاند.
مرحله دوم: Samantha America Stand معروف به آمِلی
بعد از این که سم جسد بریجت را سوزاند، به کپتال نات سیتی بازگشت، پس از این، وی با آملی، که دختر بریجت است صحبت می کند که به صورت هولوگرام در آن جا حضور دارد. آملی به آن ها خبر می دهد که در شهری به نام اج نات سیتی که در غرب آمریکا واقع شده حضور دارد که توسط گروهی جنگ طلب به نام هومو دیمنس، اداره می شود. گروه هومو دیمنس می خواهند به اج نات سیتی استقلال ببخشند به همین دلیل دختر رییس جمهور یعنی آملی را دستگیر می کنند. املی از سم درخواست می کند که در سراسر آمریکا سفر کند و سایر شهر ها را با یکدیگر متحد کند و نهایتا او را نجات دهد.

آملی
سم درخواست آملی را می پذیرد و می گوید این کار را به خاطر او انجام می دهد. برای این کار یک Q-pid در اختیاش قرار می گیرد که حاوی اطلاعات امنیتی است و می تواند به شبکه کایرال متصل شود. شبکه کایرال در واقع شبکه ارتباطی بریجز محسوب می گردد که تمام شهر های، شهر های متحده آمریکا را به یکدیگر متصل می کند. سفر سم از همان کپیتال نات سیتی آغاز می شود که بر ویرانه واشنگتن دیسی شککل گرفته است. وی به سمت غرب حرکت می کند و در مسیر، مراکز توزیع و شهر ها را به یکدیگر وصل می کند.
سم به شهری به نام پورت نات می رسد و در آن جا با یکی از فرماندهان هومو دیمنس درگیر می شود. این فرمانده که هیگز نام دارد، از یک بیتی غول پیکر برای کشتن سم استفاده می کند اما سم با یک نارنجک انداز او را از پا در می آورد. بعد از این که این نبرد به پایان می رسد، زن مرموز ابتدای بازی دوباره به سراغ سم می آید و خود را فراجیل معرفی می کند. سم و فراجیل با یک کشتی به دریاچه نات سیتی می روند.
مرحله سوم: فراجیل
فراجیل در طول سفر، اطلاعات بیشتری به سم درباره خود می دهد. یکی از چیزهایی که درباره خود می گوید این است که بدنش آسیب جدی به خاطر برخورد با باران تایم فال دیده است. علاوه بر این وی می گوید که مدیر یک شرکت حمل و نقل محموله به نقاط مختلف است. بعد از این که او به مرکز آمریکا در غرب گریت کراتر می رسد، با دو دسته تفکر نسبت به فراجیل روبه رو می شود، یک دسته از مردم وی را یک قهرمان می دانند که جانشان را نجات داده است و یک دسته از مردم وی را یک تروریست می دانستند که شهر میانی نات سیتی را نابود نموده است.

فراجیل
فراجیل تصمیم می گیرد حقیقت را با سم در میان بگذارد. از این رو برای او تعریف می کند که هیگز، پیش از مبارزه با سم، سعی داشته است که یک بمب را در جنوب نات سیتی منفجر کند. اما وقتی فراجیل از این موضوع مطلع شده است با وجود بارش تایم فال، زیر باران رفته و بمب را از شهر خارج کرده است ولی به خاطر وجود باران تایم فال بدنش به شدت آسیب دیده است.
برای شناخت کامل تر فراجیل باید بدانید که فراجیل اکسپرس، نام یک شرکت بوده که توسط پدر او اداره می شد، ولی بعد از این که او از دنیا رفت، مدیریت این شرکت به دخترش واگذار شد. در ابتدا این شرکت، با شرکت هیگز همکاری داشت و به موفقیت های چشم گیری هم رسیدند ولی رفته رفته، فهمیدند که هیگز یک تروریست خطرناک است و توسط یک بمب شهر میانی نات سیتی را یران نموده است. سپس می خواست یک بمب هم در بخش جنوبی منفجر کند که فراجیل جلوی او را گرفت.
مرحله چهارم: کلیف انگر
در ادامه داستان بازی Death stranding بعد از این که فراجیل داستانش را تعریف کرد، سم سعی می کند با Q-pid به شهر متصل شود ولی به خاطر مشکلات شبکه کایرال، موفق به انجام این کار نمی شود و در یک طوفان قرار می گیرد. سپس به یک میدان نبرد منتقل می شود و از میان گلوله ها و خمپاره ها می دود. در این جا او با یک سرباز روبه رو می شود که او را در فلش بک هایی که بعد از اتصال بی بی ینیت به خود پخش می شدند دیده بود. سم با این سرباز درگیر و او را شکست می دهد. بعد از نبرد با این سرباز مرموز
، وی به نات سیتی باز می گردد. ماموریت بعدی او این است که تجهیزات مورد نیاز ماما را پیدا کند تا وی به حل مشکل Q-pid بپردازد.
مرحله پنجم: ماما
سم به یک بیمارستان مخروبه و آزمایشگاه ماما می رسد، در آن جا متوجه می شود که یک فرزند داشته که به خاطر یک حمله تروریستی، در یک دنیای دیگر به دنیا آمده است و در این دنیا به شکل بی تی (از نوع بی خطر) زندگی می کند. ماما یک Q-pid جدید به سم می دهد و از او می خواهد به مونت نات سیتی برود تا با لاکنی دیدار کند، لاکنی در بخش نرم افزاری Q-pid فعال است و به گفته ماما قادر به برطرف کردن این اختلال بوجود امده است.
وقتی سم پیش لاکنی می رود، متوجه می شود که لاکنی فکر می کند ماما فرزند او را دزدیده و به این دلیل حاضر به همکاری با سم نمی شود. ماما از سم می خواهد او را نزد لاکنی ببرد. در میانه راه آن ها مورد حمله هیگنز قرار می گیرند و سم با یک بی تی غول پیکر دیگر درگیر می شود. بعد از شکست دادن او سم ماما را پیش لاکنی می برد و لحظاتی بعد از رسیدن به آن جا ماما می میرد و روحش به بدن لاکنی می رود. نهایتا بعد از پیوستن روح این دو خواهر به یکدیگر، لاکنی مشکل نرم افزاری Q-pid سم را حل می کند و سم به مسیرش در راه متحد کردن شهر ها ادامه می دهد.
مرحله ششم: ددمن
وقتی سم در حال طی مسیر است ددمن بر او ظاهر می شود و اطلاعاتی درباره بیبی یونیتی که همراه او بوده است به وی می دهد. نام این بیبی یونیت لو می باشد. ددمن می گوید لو، به دلایلی قابلیت ردیابی بی تی ها را از دست داده است. ددمن همچنین به سم درباره دای هاردمن هشدار هایی می دهد و می گوید او در گذشته خود نقاط سیاه زیادی دارد. ددمن سعی می کند که لو را تنظیم مجدد کند و از سم می خواهد بدون راهنما در مسیر، چند ایستگاه را به یکدیگر متصل کند. سم بعد از این که چند ایستگاه نزدیک را به هم متصل می کند، تماسی از ددمن دریافت می کند که از او می خواهد به تشکیلات کوهستانی نزدیک مونت نات سیتی بیاید. وقتی سم به آن محل می رسد بار دیگر به میدان نبرد منتقل می شود.

ددمن
مرحله هفتم: کلیفورد آنگر
سم در این مرحله دوباره با همان سربازی روبه رو می شود که تاکنون چندین بار او را در فلش بک ها دیده بودیم و یک بار هم سم با او مبارزه کرده بود. اینبار دیگر لو نبود که به سم کمک کند. سم سعی می کند خودش، ددمن و لو را از این مهلکه نجات دهد و سر اخر این کار را انجام می دهد. پس از این که آن ها به دنیای واقعی باز می گردند، ددمن که از روی پلاک ان سرباز، وی را شناسایی کرده بود، اطلاعاتی از او به سم می دهد. ددمن می گوید آن فرد، کلیفورد آنگر است که پیش از وقوع Death stranding در عراق، افغانستان و دیگر کشور های دنیا جنگیده. در این لحظه به سم دستور داده می شود که جسد ماما را پیش هارتمن ببرد. او یک محقق است که که در کوهستان نزدیک مونت نات سیتی حضور دارد. سم بی بی یونیت را می گیرد و برای انجام ماموریت عازم می شود.
مرحله هشتم: هارتمن
وقتی سم به آزمایشگاه هارتمن می رسد، او را روی یک تخت بیمارستانی مشاهده می کند که یک دقیقه شمار در کنار او قرار دارد که 3 دقیقه زمان را نشان می دهد. با صفر شدن این عدد هارتمن بلند می شود و با سم صحبت می کند. علت این موضوع این است که قلب هارتمن هر 21 دقیقه یک بار می ایستد و 3 دقیقه طول می کشد که دستگاه به او شوک الکتریکی وارد کند. دراین سه دقیقه هارتمن به دنبال همسر و دخترش در دنیای دیگر می گردد. وقتی هارتمن از تخت بر می خیزد با سم درباره Death Stranding با سم صحبت می کند، وی معتقد است این پدیده اولین بار نیست روی کره زمین اتفاق می افتد. هارتمن بعد از ارتباط با دانشمندان دیگر از طریق شبکه کایرال نتیجه می گیرد که این پدیده در 5 بار روی زمین اتفاق افتاده است. این دیث استرندینگ ها منجر به ارتباط ساحل و جهان های زنده و پس از مرگ به همدیگر شده اند. پس از این مکالمه ددمن، سم را به اج نات سیتی می فرستد تا آخرین کار ها برای حل مشکل شبکه کایرال تمام شود.
مرحله نهم: هیگز
وقتی سم به اج نات سیتی می رسد، یک بار دیگر هیگز را مشاهده می کنیم که مجددا یک بی تی غول پیکر را سراغ سم می فرستد. سم و فراجیل بعد از مبارزه با این بی تی تصمیم می گیرند که هیگز را تا ساحل تعقیب کنند و برای همیشه از شر او خلاص شوند. بعد از درگیری و پیروزی این دو، سم، هیگز را به فراجیل می سپارد تا حسابش را با او صاف کند. بعد از این صحنه ها آملی ظاهر می شود و سم را به داخل آب می کشاند که این کار او را بیدار می کند.
مرحله دهم: دای هاردمن
بعد از پایان تعمیر کایرال، به سم می گویند تا به کپیتال نات سیتی بازگردد، این موضوع یعنی او باید یک مسیر بسیار طولانی را طی کند آن هم برای رفتن به محلی که راهش را از آن جا شروع کرده است. در سمیر بازگشت، سم با بی تی های مختلفی روبه رو می شود. بعد از مقابله با آن ها دوباره به یک میدان نبرد کشانده شده و در مقابل کلیفورد آنگر قرار می گیرد.
مرحله یازدهم: کلیفورد آنگر
سم تصمیم می گیرد که یک بار برای همیشه سرباز کهنه کار را نابود کند و به جهان واقعی برگردد. بعد از این که وی در مبارزه با کلیف به پیروزی می رسد، کلیف می گوید آن ها به من گفتند نام تو سم پورتر است در حالی که اسمت سم بریج است. بعد از این صدای اسلحه شنیده می شود و کلیف برای همیشه ناپدید می گردد.
مرحله دوازدهم: بریجز
داستان بازی Death stranding اینجا تمام نمی شود و بعد از رسیدن سم به پورت نات سیتی، به او می گویند که برای سلامتی فراجیل باید محموله ای را از پورت نات به کپیتال سیتی منتقل کند. این محموله در واقع کریپتوبیوت بود که یک کرم کوچک است که می تواند اثرات باران تایم فال را خنثی کند. سم در این سفر دوباره با بی تی ها روبه رو می شود ولی نهایتا خود را به فراجیل می رساند. فراجیل بعد از خوردن کریپتوبیوت به وضع جسمانی نرمال بر می گردد.
وقتی فراجیل بهبود پیدا کرد، زمان مناسبی پیش آمد که سم و دیگران تهدید انقراضی که روی سر آن ها سایه افکنده را دور کنند. تحقیقات هارتمن نشان داد که آملی ششمین موجودیت انقراض است، بدن او در ساحل حضور داشته و وی در جهان واقعی حضور ندارد. حال فراجیل سم را به ساحل منتقل می کند و او باید جلوی انقراض را بگیرد.
مرحله سیزدهم: سم استرند
بعد از این که سم به ساحلی که آملی در آن قرار دارد می رسد. مشاجره ای را بین این دو نفر شاهد هستیم. این دعوا بر سر دروغ هایی است که آملی به سم گفته است. آمملی اعتراف می کند که ششمین موجودیت انقراض است و از سم می خواهد که تا ابد در کنار او در ساحل بماند. با وجود حرف های آملی، سم قانع نمی شود و سعی می کند او را قانع کند که نظرش را در مورد انقراض زمین عوض کند. املی می گوید، بریجت تجربه مرگ را طی یک عمل جراحی داشته است و بدن و روح او از یک دیگر جدا شده اند، بدنش همان بریجت بود که اول بازی شاهد مرگ او بودیم و روح او آملی است که برای همیشه در ساحل اسیر شده است. سم در ساحل گرفتار می شود تا این ددمن با استفاده از بی بی یونیت او سم را به دنیای واقعی باز می گرداند.
مرحله چهاردهم: لو
سم از تمام شخصیت هایی که تاکنون با انها اشنا شده ایم خداحافظی می کند، همین حین دای هاردمن اعترافاتی درباره کلیفورد می کند. در بخش دیگر ددمن به سم می گوید که لو مرده و جسدش باید سوزانده شود. در ادامه سم دوباره به بی بی یونیتش متصل می شود و فلش بک هایی درباره کلیف خواهیم دید که اطلاعات بیشتری درباره او به ما می نمایاند. این اطلاعات نشان می دهد که بعد از این که بریجت به کلیف شلیک می کند، آملی بی بی یوونیت کلیف – که همان سم است – را نجات می دهد که به همین علت پدیده Death stranding رخ می دهد. سم فرصتی پیدا می کند تا با کلیف صحبت کند و متوجه می شود که کلیف پدر او بوده است خود کلیف فکر می کرد که بیبی یونیت سم پسر اوست و نمی دانست خود سم پسرش است.
در آخرین صحنه بازی سم از سوزاندن لو خودداری می کند و او را از رحم مصنوعی بیرون می آورد. سم متوجه می شود که نام این نوزاد دختر در واقع لوییس است و این همان نامی است که وی و همسرش می خواستند روی دخترشان بگذارند.
ابهام زدایی
ساحل کجاست؟
در طول مدت بازی بار ها به ساحل رفتیم و برگشتیم، اما این ساحل کجاست؟ ساحل در واقع جهانی است ما بین جهان زندگان و مردگان که روح افراد مرده به آن جا می رود. نکته قابل ذکر درباره ساحل این است که ظاهر و شکل و شمایل آن برای هر فردی متفاوت است، مثلا ساحل آملی به شکل ساحل واقعی ولی ساحل کلیف، به شکل یک میدان نبرد بود.
پیکر های شناور در آب
در طول بازی وقتی به ساحل می روید 5 پیکر شناور در اب می بینید که هر کدام نماد انقراض یک گونه است. و در آخر متوجه می شویم که آملی ششمین انقراض است و به خاطر از جان گذشتگی او این انقراض فعلا به تعویق افتاده است.
کلیفورد آنگر
وی یکی از نیروهای ویژه ایالات متحده بوده است. او با زنی به نام لیزا بریجز ازدواج می کند ولی لیزا قبل از آن که سم را به دنیا بیاورد در یک سانحه رانندگی کشته می شود. بریجت تصمیم می گیرد از سم در پروژه بی بی یونیت ها استفاده کند ولی پدرش که با این کار مخالف بود قصد فرار با سم را داشت که توسط بریجت کشته شد. بعد از این رویداد، بریجت در قالب آملی سم را به ساحل برده و سپس وی را به زندگی برگرداند که این کار باعث شد پدیده Death stranding رخ دهد و راه ورود بی تی ها به دنیا باز شود. کلیف نیز برای بازپس گیری پسرش به عنوان یک بی تی چندین بار به دنیای واقعی آمده ولی به اشتباه به پسر خودش حمله می کرده است.
آخرین دیدگاهها